ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

قلب عاشق

کنار تو فقط آروم میشم پر از دلشوره ام هر جای دیگه تو تقدیر منی بی لحظه ای شک چشات اینو بهم هر لحظه می گه تو می خندی پر از لبخند می شم تموم زندگیم خوشرنگ می شه صدای پای تو، تو خونه هر روز واسه من بهترین آهنگ می شه... با عشق تو همه دنیا به چشمم پر از تصویرهای خوب و شاده به شوق بودنت حالا خدا هم به من یک قلب عاشق هدیه داده...   ...
28 خرداد 1392

باورم نمي شود...

     باورم نمي شود تو همان عروسك زيباي مني كه انتظارت را مي كشيدم و حالا داري پيش  رويم لبخند مي زني و به من احساس مالكيت مي دهي. وقتی دلم می گیرد و گریه امانم نمی دهد، سریع دستمال کاغذی می آوری و اشکهای مرا پاک می کنی و با لبهای قرمزت بوسه بارانم می کنی و مدام می گویی:«جونی، جونی، مامان بخند اگر گریه کنی من می میرم» خدا نکند که زخمی روی دستم ببینی، سریع بوسش می کنی و می گویی:« مانی خوب شد.» و من هم دیگر به بوسه های تو ایمان آوردم چون که معجزه می کند. وقتی بعد از ساعتهای طولانی دوری،با هم خلوت می کنیم دلت می خواهد فقط مال تو باشم، بازی کنیم، برقصیم، قصه بخوانیم، کاردستی درست کنیم،&...
27 خرداد 1392

حرفهاي شيرين تر از عسل(1)

در خانه مامان جون را باز مي كني و ميروي توي راهرو.    خاله:« ترنم بيا تو، دزد مي بردت» ترنم: «نه، مواظبم» (2 سال و 9ماه و 27 روزگي)   ------   رفتيم مولودي مادر شوهر خاله، پيرزني را ديدي. با تعجب پرسيدي:« چرا اين خانومه اين شكلي نشسته؟» مامان:« پاش درد مي كنه و به خاطر همين روي پشتي نشسته» ترنم: « آخي دستاشو، رفته حموم دستاش پير شده» (2 سال و 9ماه و 27 روزگي)   ----- مشغول بازي با هم  ترنم: « من ديگه از دست تو خسته شدم، همش منو تنها مي ذاري و ميري اداره، دلم برات تنگ مي شه » مامان:&laqu...
26 خرداد 1392

يك روز مياد كه...

يك روز مياد كه دخترك سه چرخه سوارت، يكي از چرخهايش را كم كند و با دو چرخه اش به پيست دوچرخه سواري رود.     يك روز مياد كه دخملك عاشق طبيعت، كه هميشه مراقب بدو بدو كردنش در پارك بودي با اجازه تو با دوستانش به پيك نيك رود.      يك روز مياد كه دخترك با مزه ات، كه روزي شيرين كاري زياد مي كرد و همه را مي خنداند خودش از قيافه اش خنده اش بگيرد و قربون صدقه خودش رود.       يك روز مياد كه دخترك مو سيقي داني كه گيتار پدر از دستش در امان نبود، پيانيست بزرگي شود و همراه پدر بنوازد.      يك روز مياد كه دخترك م...
25 خرداد 1392

حس قشنگت به قوي بادي

  ا حساس تو چون طراوت باران است      بر زخم شكوفه هاي گل درمان است   هر وقت كه در هواي تو مي چرخم       انگار نفس كشيدنم آسان است     قربونت برم كه از قويت خوشت آمده و همش مي گي منو ببريد استخر ...
12 خرداد 1392

پنج شنبه قشنگ ما...

  پنج شنبه 2/3/92 چرخت را برداشتيم و با هم به دندانپزشكي رفتيم. عزيزم،در محوطه آنجا مشغول تمرين براي پا زدن شدي  و يه كوچولو ياد گرفتي پا بزني ، من عاشق پشتكارتم  عشق مامان و ژستهاي قشنگش بعد از ظهر به مناسبت خريدن كادو براي بابا و بابا جون 3 تايي رفتيم بيرون، نزديك بازار چشمت خورد به بلال فروش و هوس بلال كردي. اين هم اولين بلالي كه تا به حال خوردي.         نوش جانت اين قدر خوشت آمده بود كه دوباره مي خواستي، ومن هم از ترس اين كه دلت درد نگيرد برايت بستني خريدم،  كلي با ما قايم موشك بازي كردي و ب...
5 خرداد 1392
1